محل تبلیغات شما



خیلی سختی کشیدن؛ داداشمم ی بار بزرگیه رو دوششون! الان که باید حاصل زحمت هاشون رو ببینن و لذت ببرن من و داداشم ناامیدشون کردیم!

ولی باید بشم بچه عاقله نباید سربار بشم؛ باید تا الان که همیشه خودم واسه مشکلم راه حل پیدا کردم ؛ خودم حلشون کنم!

باید بین اینهمه مشکلاتشون من باعث شادیشون بشم!

باید اونجوری که اونا دوس دارن رفتار کنم اونجوری که اونا دوس دارن لباس بپوشم شاید خودم دوست نداشته باشم ولی رضایت اونا از دوست نداشتن من مهمتره!

باید قبل هر کاری فکر کنم؛ شاید وقتش نیس که جوونی کنم؛ وقتشه بزرگ شم!


چند روز پیش فهمیدم یکی از پسر عمو هام دانشگاهش رو ول کرده داره میره سربازی! اتفاق جدیدی نبود چون قبل اونم باز یکی از پسر عمو هام که اون واقعا خیلییییییییییی خرخون بود تو دانشگاهشو ول کرد! و الان بس نشسته تو خونه!

ولی عجیبتر از همه اینکه دلیل هردوشون بخاطر شکست عشقی بود

البته این ماجرای شکست عشقی فقط مختص این دو تا نیست و سه تا پسر عمه هام هم به طرز مختلفی شکست عشقی خوردن!

فکر کنم تو این خانواده فقط من و داداشم عاشق نشدیم، که البته داداشم اعتراف کرد قبلا دوس دختر داشته ولی خب عاشقش نبوده!

پس تنها آفتاب مهتاب ندیده این خانواده منم و با شناختی که از خودم دارم سالها نه به فکر ازدواج میفتم و عشق و اینجور کشک ها! زندگی خیلی جدی تر از این سوسول بازی ها داره واسم میگذره من فکر نکنم وقت درگیر شدن داشته باشم


از عروس شروع کنم که شقا از اینکه جو گیر نشده بود و زرتی بعد نامزدی موهاشو رنگ نکرده بود تحسین منو برانگیخت؛ولی ای کاش موهاشو باز شنیون میکرد چون موهاش مشکی پرکلاغیه و خیلی بلندن بنظرم اونجوری بهتر بود؛ لباسشم که اوووووف فقط آرایشش خوب نبود چون خودش خوشگلتره!

برسیم به دوماد که خب بنظرم هم سطح پسرخاله ی شقا بود یعنی خوب بود ولی از نظر تیپ و قیافه ولی از نظر مالی پسرخاله ی شقا بهتر بود؛ داماد زیاد سفیح و لوده نمیزد ولی خدایی زیاد رقصیدن

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مثنوی معنوی